وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن. یکی از مأموران پرسید: - پسر جان اسمت چیه؟ - عباس. - اهل کجا هستی؟ - بندرعباس. - اسم پدرت چیه؟ - به او می گویند حاج عباس! گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید: - کجا اسیر شدی؟ - دشت عباس! افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت: دروغ میگی! و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت: - نه به حضرت عباس!
|
یارو فیلتر شکن نداره،تو لاین پست گذاشته با چی میاین فیس بوک؟؟¿¿
اینم از کامنتا:
1_باصلوات
2_با توکل بر خداوند و ائمه اطهار
3_با رمز یازهرا
4_با تکیه بر باور های ملی
5_با خطوط حمل و نقل عمومی
6_با عرض پوزش
7_با اجازه بزرگترا
8_با نظر خاص مسئولین
9_با نهایت شرمندگی از اوضاع مملکت
10_با دعای خیر پدر و مادرم
11_با آرزوی موفقیت و بهروزی برای همه
12_با آژانس
به در خواست شما عزیزان قالب وبسایت عوض شد.
لطفا نظر خود را درباره آهنگ وبلاگ بگویید.
یکی از فانتزیام اینه که یه شرکت بزرگ الکترونیک راه بندازم
اسمشو بزارم “خربزه مشهدی” بعد با شرکت “اپل” رقابت کنم
بابای یارو مریض میشه زنگ میزنه آمبولانس بیاد
خانوادگی سوار آمبولانس میشن !
تو راه دکتر میپرسه مریض کیه ؟
یارو میگه حالش خوب نبود موند خونه